شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
میان حجره غربت به زیر پرسر داشتوشوق بال گشودن به سوی دلبرداشت چنان بنفشه که شبنم بهبرگ خود داردز سوز زهر عدو دیدهای زخون تر داشت
به هرنفس شرر ازجاناوزبان میزدکه او درون جگرشعلهای زآذرداشت به خاک حجره چو جدش به خویش میپیچیددو دست برجگر و نالهای مکررداشت به حرمتـش قـسم حق راگواهمیگـیرمچنین غریب نمیشد اگرکه خواهرداشت دوچشم او به در وآرزوی او این بودکه روی دامنفرزند خود دمی سر داشت رسـیــد دردم آخــر جــواد آل رســولبه غم سرشک تراز دیده پدربرداشت پدر به زانـوی پُر مهـر او سرش بنهادنظر به روی پسر بهـر بار آخر داشت